سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آسمانی ها
 

 

ای تمام معنای احساس مادرانه و ای کمال عشق عارفانه  !

در راز وجودت نمی دانم چه چیزی نهفته است که شور آن به دنیا و زندگی در آن، معنا بخشیده است ...

این  روزها را  به شوق آمدنت سپری میکنم اما غم مولایم را در فراقت فراموش نمیکنم آنگاه که حیدر کرار ،آن پهلوان میدانهای نبرد، با شنیدن خبر پرکشیدنت چندین بار در راه رسیدن به تو از سنگینی مصیبتت ، بر زمین افتاد...چگونه این دوجمع می شوند :مولا امیر المومنین و زمین خوردن...

زهرا (س)

اصلا نمی دانم چرا نام تو با بغض برای من عجین شده است که حتی تولدت را با گریه سپری می کنم...

ای کاش آنهمه غربت تو و جگر گوشه هایت را در مدینه ،همان شهر غرباء نمی دیدم ...

به من فرصتی دوباره  ببخش تا قطره وجودم را به دریای بیکرانت متصل کنم و غرق شوم...

مرا در این بغض مقدس ذوب کن!!

 

 



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92/2/10 توسط احمد یوسفی

 

                                   لیلا                     لیلا نوشنه احمد یوسفی

محمد در حالیکه لباس نظامی اش را می پوشد و ساک جبهه اش را می بندد نگاهی از روی مهر به تو می اندازد و زیر لب چیزی می گوید .

برای اینکه زمزمه زیر لبش را بدانی می پرسی .

-      محمد ، چیزی گفتی ؟!

-      نه می گم از اینکه این دفعه هم نتونستم یه دکتر درست و حسابی ببرمت ، شرمنده ام . می ترسم قول مرخصی بعدی رو بدم ولی بازم نتونم .

-      خیالت راحت باشه ، من چیزیم نیست . تو مواظب خودت باش .

-      نسرین ، میگم کاش می شد یه سر در مدرسه لیلا می زدیم تا یک بار دیگه اونو ببینم .

لیلا نوشته احمد یوسفی

-      نه محمد ، لیلا صبح که فهمید می خوای بری ، با چشمهای اشکی و پف کرده فرستادمش ، اگه الان دوباره تو رو ببینه ، دیگه نمی تونم آرومش کنم . بهتره بری .

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92/2/9 توسط احمد یوسفی

slkdklsdk



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92/2/8 توسط احمد یوسفی

مادر شهید نمونه

مادر شهید نمونه 

گفتگو با خانم خدیجه محسنی مشهدی، همسر و مادر شهید*

درآمد

«هنگامی که پیام پرواز همسر وفادار وفرزند دلبندش را شنید، اشک از گونه سترد، غم از صورت برگرفت و شانه های مادرانه خود را ستبر و مقاوم به مأوا و مأمن بالندگی و رشد دیگر فرزندانش مبدل ساخت. این بانوی ایثار و شهادت، عمر گرانمایه خود را صرف کسب معارف و تعالیم آسمانی قرآن مجید کرد ودر این مسیر به بالاترین مدارج علمی دست یافت. »

لطفا بفرمایید در چه سالی و در کجا متولد شدید؟

در سال 1328 در شهر مشهد.

از دوران کودکی خود برایمان تعریف کنید.

پنج ساله بودم که مرا به مکتب گذاشتند. در آن دوره در مجموع شش کتاب و از جمله حساب را در مدرسه به ما یاد می دادند. هفت ساله بودم که مادرم وضو گرفتن و نماز خواندن را به من یاد دادند. در همان دوره مکتب بود که توانستم سوره یاسین را حفظ کنم.

آیا در آن دوره برای داشتن حجاب در مدرسه مشکلی پیش نمی آمد؟

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92/2/5 توسط احمد یوسفی
تمامی حقوق مطالب برای آسمانی ها محفوظ می باشد