از کوچه هاي شهر، بوي سحر مي تراود.
شب، کوله بار سياه گناهش را بر دوش کشيده است که برود.
با چمداني از گناه و پريشاني
با دفتري از خاطرات سوخته و سراسر خط خورده
با بقچه اي از رؤياي دو هزار و پانصد سال غرور
کار جالبي است . موفق باشيد