سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آسمانی ها
 

زهرا همتیان در سال 1337 در یکی از محله های شهر تهران در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. پنج سال اول عمر خود را در تهران بود و بعد از  پنج سالگی همراه خانواده خود به شهر پدری خود در محله سی سر سمنان نقل مکان کردند.دوران ابتدایی خود را در مدرسه حکمت با موفقیت به پایان رساند و دوران متوسطه را در دبیرستان سادات شریعت پناهی در رشته علوم طبیعی گذراند. بعد از پایان دوران متوسطه در سن 17 سالگی درسال 1354 با آقای غلامرضا شمس الدین که از همسایگانشان بود ازدواج کرد . شهیده  18ماه اول زندگی مشترکش را در خانه پدر همسرش سپری کرد و زمانیکه اولین فرزندشان حدوداً 4 ماه داشت به خانه شخصی نقل مکان کردند. ثمره این زندگی مشترک 3 فرزند بود(ا پسر و 2 دختر) که در زمان شهادت مادر:  محمدرضا11ساله ، سمیرا 6 ساله ، سیما 2سال و نیمه بودند .

شهیده به نماز و روزه و برنامه های دینی خود بسیار مقید بود . در جلسات قرآن شرکت پرشور داشت و همیشه با وضو به فرزندانش شیر می داد و در زمان کودکی فرزندانش ، تلاش جدی در جهت یادگیری قرآن به آنها داشت. در زمان رژیم پهلوی بصورت فعال در تظاهرات شرکت می کرد. و روزی که مجسمه شاه را در میدان امام شهر سمنان پایین کشیدند حضور داشتند.

به نقل از غلامرضا شمس الدین  (همسر شهیده):

قبل از اینکه به همراه همسرم به سفر حج مشرف شویم در خواب دیدم که در ایوان منزل به اتفاق خانواده خوابیده ام. در عالم خواب دیدم زلزله شدیدی رخ داد، بطوریکه همه چیز در حال دگرگونی  بود و من سعی می کردم بچه ها را پناه دهم تا اتفاقی برای آنها نیفتد و چند لحظه بعد زمین آرام گرفت و از خانه بیرون زدم تا  از اوضاع و احوال همسایه ها با خبر شوم  دیدم هوا تیره و تار است مثل شب. و ماه در آسمان کامل بود و همینطور که نگاه  می کردم، در یک لحظه متوجه شدم که ماه به طرف غرب حرکت کرد و در آنجا ماه به دو نیم قسمت شد یک نیمه ماه در آنجا ماند و نیمه دیگر دوباره به طرف شرق آمد  و زمانیکه نیمه دوم ماه به ما رسید به زمین افتاد. خیلی ترسیدم از خواب پریدم در حالی که خیس عرق شده بودم.

همچنین گفتند: قبل از اینکه به حج مشرف شویم ایشان نسبت به تربیت صحیح فرزندانش سفارش اکید کردند. زمانیکه در مکه بودیم و اعمال حج مفرده را انجام می دادیم حاجیه خانم از من خواستند که به زیارت مسجدالحرام برویم وقتیکه به طبقه فوقانی این مکان مقدس رفتیم ، روبروی خانه خدا ایستاد ، دست مرا گرفت و گفت : حاج آقا ، نوری که خانه خدا را طواف می کند می بینی؟ من چیزی ندیدم و در جواب گفتم : من نوری را نمی بینم . در آن لحظه شهیده به شدت گریه  کرد و بعد از اینکه آرام شد به من پیشنهاد کرد که بنشینیم تا با هم قران بخوانیم . سوره فجر و جمعه را خواندیم . فردای آن روز بود که اعلام کردند : برای برائت از مشرکین راهپیمایی انجام می شود و ما هم در  این راهپیمایی شرکت کردیم ، پلیس های سعودی با ضرب و شتم جلوی جمعیت را گرفتند عده  زیادی شهید شدند . تا چند روز از همسرم خبر نداشتم تا اینکه عکس شهدا را برای شناسایی آوردند و پیکر این عزیز 8 روز بعد از شهادتش پیدا شد.

بعد از پایان سفر حج پیکر پاک ایشان به ایران منتقل  شد و در گلزار شهدای امامزاده یحیی شهرستان سمنان به خاک سپرده شد .

 

منبع :اولین یادواره شهدای زن بسیج جامعه زن سپاه قائم آل محمد(عج) استان سمنان



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/12/6 توسط احمد یوسفی
تمامی حقوق مطالب برای آسمانی ها محفوظ می باشد