• وبلاگ : آسماني ها
  • يادداشت : وداع . داستاني از نويسنده وبلاگ
  • نظرات : 1 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + اکبر 
    خيلي زيبا . آفرين به قلم زيبايت
    پاسخ

    ممنونم
    + مينا 

    زمين دلتنگ و مهدى بيقرار است‏ فلك شيدا، پريشان روزگار است‏
    دلا، آدينه شد، دلبر نيامد غروب انتظارم سرنيامد
    همه دلها پر از آه و غم و درد همه آلاله‏ها پژمرده و زرد
    نفس‏ها خسته و در دل خموشند فغانها بى‏صدا و پرخروشند
    نه رنگى از عدالت، نى از صداقت‏ در و ديوار دارد نقش ظلمت‏
    شده پرپر گل مهر و محبّت‏ همه دلها شده سرشا رنفرت
    شده شام يتيمان، ناله و اشك‏ برد هركس به كاخ ديگرى رشك‏
    شده پژمرده غنچه در چمنزار بگشت آواره گل در كوى گلزار
    نشسته ديو بر دلهاى خفته‏ همه جا بذر نوميدى شكفته‏
    زده زنگارها آئين و مذهب‏ دمى، رويى ز سرور نيست يا رب‏
    به اشك چشم و مهر و ماه، سوگند به آه و ناله دلهاى دربند
    اگر نرگس ز هجرت زار زار است‏ شقايق تا قيامت دغدار است‏
    خيلي خيلي زيبا و تاثير گذار بود
    پاسخ

    ممنون از شما